« هوار ثانیه های زیر خاکستر »

ثانیه های باتو بودن ، مثل زغال مدفون شده زیر خاکستر -خاکتسر ساعات بی تو بودن - بالاخره میسوزاند !

« هوار ثانیه های زیر خاکستر »

ثانیه های باتو بودن ، مثل زغال مدفون شده زیر خاکستر -خاکتسر ساعات بی تو بودن - بالاخره میسوزاند !

۳۹

چه تصوری باید از غضب تو داشته باشم ؟


از ورای تشر های گاه بی گاه آیه هایت ،

از ورای وعده های عذاب سفیرانت ،

ازلابه لای بلاهای زمین و آسمانت ،

...

 

چرا من باور نمیکنم غضب تورا ؟

 

البته هیچ گاه اخم های مادرم را هم باور نکردم.

 

دست محبتت برای من رو شده  ...

 سیلی هایت را برای کسی نگه دار ، که شعور درک اخم تو را داشته باشد .

من جز به انتظار نوازش ، نمی میرم.

 

۳۸

    عزیز من !

    تو ریسمانِ تسبیحِ شادی های من بوده ای و هستی.

     

    بی تو ،

     

     لحظاتی هستم ،‌بی اتصال.

    لحظاتی سرگردان وغلطان در زیر دست و پای افکار بی ملاحظه قرنها سعی و خطای انسانیت غرق  نسیان .


    حبل محبت  تو،‌

    گره میزند استعدادهای مروارید گونه کوچک مرا .

     

    تو ریسمان لحظات منی.

    شاد باشند یا غمگین. 

    همه با هم« تسبیح » تواند.

     شاد باشند یا غمگین...

۳۷

     « یا من اذا سئله عبد اعطاه »


    آنانکه تورا شناخته اند میگویند ؛

     منتظر خواسته بنده ات هستی ، برای عطا کردن.

     

    مشکوکانه مینگرم و باور نمیکنم  ...‌

     با یاد شکلات هایی که از من دریغ کردی.


    این چند شکلات نداده ات ، تنها خاطره بنده قدرنشناس است  ؛ از سالها محبت و محبت تو.


     

     

     

۳۶

دل غمگین میشود.

و جز حقیقت  دست تو ، هیچ مجازی قانعش نمیکند .

ضد سرقت است و تشخیص میدهد کلید های دروغین را.

اگر چه عالمی در حال هل دادن این مرکب بی سواراست برای دزدیدنش ...

ولی هنوز منتظر صاحب خود مانده است و سرناسازگاری دارد با این رانندگان ناشی !



۳۵

در کلاس فلسفه ؛

وقتی شنیدم که ابدی خواهم بود ،‌

تمام تنم گرم شد ازمحبت تو .

 

چه خوب که همیشه رودر رو ،  تشکرم را میشنوی !

 

این شنیدنت ،

این  همیشه شنوابودنت،‌

چه لذتی دارد .

 

یک ابدیت لذت   ؛  یک ابدیت من و تو  ؛  یک ابدیت شنیدنت ...

 چه لذتی دارد.

 

یا سمیع الدعا .

 

۳۴

ازتصورخود در طول تاریخ ، گم میشوم و ناپیدا !

قدم زدن در قفسه های کتابهای نخوانده ، احساس حقارت را به استکان دلم مینوشاند.

چقدر کوچکم !‌

 چقدر نا پیدا ! 

 

اگر این دو رکعت توجّهت به ما نبود ...

دق میکردیم ، از موقتی بودنمان...

...از ثانیه عمرمان درقیاس عمر سنگ و ستاره.

 

انت الدائم و انا الزائل ...